حسن كرماني
تريپش عوض شده بود يه جورايي ساكت بود.اومده بود موتورشو بيمه كنه.
بهش گفتيم حسن مجوز داري اينو سوار ميشي گفت اي بابا من خودم مجوزم...خنديد و د رفت پيش رئيس.
كارش كه تموم شد اومد و يه كم گپ زديم و رفت.
۲ روز بعد ساعت ۸ بيمه نامش صادر شد، گفتن بهش زنگ بزنيد بياد ببره.زنگ زديم گفت باشه ميام. منم رفتم سر كلاس... از كلاس كه داشتم برميگشتم تو صف پمپ بنزين بهم اس ام زدن...
تو دلم گفتم اي بابا بازم شوخيهاي بيمزه.اومدم اداره ديدم همه بچه ها رنگاشون پريده .گفتم چي شده؟
گفتن: حسن با ۲۵۰ رفته زير اتوبوس...
اداره دور سرم چرخيد باورم نميشد.
سريع ماشينو روشن كردم ، رفتم به محل تصادف...
خداي من چي ميديدم؟؟؟؟؟
حسن آروم افتاده بود يه گوشه خيابون و بچه ها ميزدن تو سر خودشون.
رفتم جلو پارچه رو زدم كنار ديدم سرش فقط خونه...شوكه شده بودم.حسن مرد؟؟؟؟
مگه...مگه چند سالش بود ؟ بابا اون پريروز پيش ما بود... واي خدا چه دنياي عجيبي...
۶ ساعت جنازش رو زمين موند تا بيان ببرنش...
قرار شد فردا دفنش كنن.
فردا كه شد رفتيم تشييعش . چقدر باشكوه بود.خوش بحالش.بد مرد ولي با عزت تشييع شد.
دلم خيلي گرفته ، خدايا مرگ و زندگي دست توإ. فقط ازت ميخوام تقديرمو جوري رقم بزني كه اولا عاقبت بخير بميرم بعدشم يه جور ببر كه جنازم سالم نباشه.دوست ندارم رو سنگ غسالخونه برم.
دلم خيلي گرفته...داغونم...
حسن جان خدا بيامرزتت. فاتحه براش بخونيد