مولاي يا مولاي ادرکنا و لا تهلکنا
تمام عمر خود در جستجويت
که شايد يک نشاني از تو جويم
گرفتم در بغل زانوي غصه
زبان حال قلـبـم را بگويـم
اَلا خيمه نشينم عزيز محجبينم
ترحم کن به چشمم تو را يکدم ببينم /// که هر شب با غم تو همنشينم
دوباره جمعه و چشم انتظار است
دوباره جمعه و دل بيقرار است
مدينه، کربلا، هر جا که باشي
منم با تو هواي گريه دارم
يا صاحب الزمان اگر نبود آنچه تو خود فرمودي که ...و لا ناسين لذکرکم.... ، ما فنا مي شديم ولي مولاي من فرزند به نگاه پدر محتاج است....
شما را به جان مادرت نيم نگاهي عنايت کنيد و ما را از فنا نجات دهيد.............
که شايد يک نشاني از تو جويم
گرفتم در بغل زانوي غصه
زبان حال قلـبـم را بگويـم
اَلا خيمه نشينم عزيز محجبينم
ترحم کن به چشمم تو را يکدم ببينم /// که هر شب با غم تو همنشينم
دوباره جمعه و چشم انتظار است
دوباره جمعه و دل بيقرار است
مدينه، کربلا، هر جا که باشي
منم با تو هواي گريه دارم
يا صاحب الزمان اگر نبود آنچه تو خود فرمودي که ...و لا ناسين لذکرکم.... ، ما فنا مي شديم ولي مولاي من فرزند به نگاه پدر محتاج است....
شما را به جان مادرت نيم نگاهي عنايت کنيد و ما را از فنا نجات دهيد.............
+ نوشته شده در ۱۳۸۵/۰۹/۱۹ ساعت 16:7 توسط نسیان
|